••• آسمانه

♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥

داستان

 

مسئولين يک مؤسسه خيريه متوجه شدند که وکيل پولداري در شهرشان زندگي مي‌کند و تا کنون حتي يک ريال هم به خيريه کمک نکرده است. پس يکي از افرادشان را نزد او فرستادند. مسئول خيريه : آقاي وکيل ما در مورد شما تحقيق کرديم و متوجه شديم که الحمدالله از درآمد بسيار خوبي برخورداريد ولي تا کنون هيچ کمکي به خيريه نکرده‌ايد ، نمي‌خواهيد در اين امر خير شرکت کنيد؟ وکيل: آيا شما در تحقيقاتي که در مورد من کرديد متوجه شديد که مادرم بعد از يک بيماري طولاني سه ساله، هفته پيش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگي‌اش کفاف مخارج سنگين درمانش را نمي‌کرد؟ مسئول خيريه : ” با کمي شرمندگي ” نه ، نمي‌دانستم خيلي تسليت مي‌گويم وکيل : آيا در تحقيقاتي که در مورد من کرديد فهميديد که برادرم در جنگ هر دو پايش را از دست داده و ديگر نمي‌تواند کار کند و زن و 3 بچه دارد و سالهاست که خانه نشين است و نمي‌تواند از پس مخارج زندگيش برآيد؟ مسئول خيريه : نه . نمي‌دانستم. چه گرفتاري بزرگي وکيل : آيا در تحقيقاتتان متوجه شديد که خواهرم سال هاست که در يک بيمارستان رواني است و چون بيمه نيست در تنگناي شديدي براي تأمين هزينه‌هاي درمانش قرار دارد؟ مسئول خيريه که کاملاً شرمنده شده بود گفت : ببخشيد. نمي‌دانستم اينهمه گرفتاري داريد … وکيل : خوب ! حالا وقتي من به اين ها يک سنت کمک نکرده‌ام شما چطور انتظار داريد به خيريه شما کمک کنم؟!!!زود قضاوت نکنید

+ نوشته شده در یک شنبه 11 مرداد 1394برچسب:داستان,داستان طنز,قصه,زود قضاوت نکنید,طنز در مورد وکیل, ساعت 10:12 توسط آزاده یاسینی